مردی از اهل بادیه بیامد و گفت: «یا رسولالله، من شتری چند آوردهام و میخواهم که بفروشم و نرخ آن ندانم و ترسم که مرا بفریبند. چون بودی اگر تو با من بیامدی تا این اشتران را بفروختمی به بَصارَتِ تو؟»
رسول گفت: «شتران را بدین نزدیک آر و یکیک را بر من عرض میکن.»
هم چنان کرد و رسول هر شتر که میدید، میگفت...
انتهای پیام